بنیتا جونمبنیتا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

بنیتا عسل خاله

لحظات شیرین با تو بودن..

گاهی اینقدر دیدن وابستگیت بهم واسم لذت بخشه که دلم میخواد همیشه پیش خودم نگهت دارم   مثل وقتی که همین از در میای تو میخوای همه ی کاراتو من انجام بدم و دیگه به هیچ کس   اجازه نمیدی هیچ کاریتو انجام بده..از دراوردن کفشت و لباسات تا اب و غذا دادن بهت و پوشکت رو عوض کردن و خلاصه همه چی..هر کی میاد یه کاریتو انجام بده میگی نه..   مثل وقتی که توی خونه هرجا برم دنبالم میای و مامانت میگه مثل جوجه اردک میمونی هرجا من برم بدو بدو پشت سرم میای..   مثل وقتی که همین از خواب بیدار میشی دوست داری من بغلت کنم و اگه من بغلت نکنم گریه میکنی..تازگیا هم که قهر کردن رو یاد گرفتی با گریه میدویی میری یه گو...
27 بهمن 1393
1151 11 20 ادامه مطلب

عکس های 19 ماهگی

اینم عکس های 19 ماهگی که به زور از بنیتا جون گرفتیم.جدیدا اصلا یه جا وانمیستی که عزیزم.همش میخوای شیطونی کنی..شمع هارو که هی خودت میخواستی روشن کنی..مثل ماه پیش هم همش انگشتتو میزدی تو کیک و میخوردی..اولش مامانت دستش بند بود به من گفت عکس بگیرم ولی من تنهایی نتونستم از پست بربیام.باید یکی مشغولت میکرد و یکی هم عکس میگرفت.واسه همین گفتم مامانت بیاد عکس بگیره و من باهات بازی کنم..             عاشق این عکستم عزیزم..     وسط عکس گرفتن رفته بودی باهام دالی میکردی..       اینجا هم رفتی گل برداری که بدی به ...
19 بهمن 1393

19 ماهگی فسقلیمون..

سلام عشقولی خاله                                                                                      1 9 ماهگیت مبارک عزیز دلم.. میدونستی چقدر واسه خاله دل خوشی هستی؟میدونستی وقتی دلگیرم از کسی یا چیزی تو که پیشم...
11 بهمن 1393

بعد از یه تاخیر طولانی....

سلام عسل مسل     سلام عشقولیییییی      سلام زندگیییییییییی    سلام شیرین زبووووووووون      و سلام به همه دوستای خوب وبلاگیمون که تو این مدت که نبودیم به یادمون بودن و البته ما هم به یادشون بودیم و دلمون تنگ شد   خاله یه کمی این مدت درگیر بود و البته یه کمم تنبل شده بود ولی قول میده که دیگه تکرار نشه کوچولوی خاله فکر میکنم خودت از همین الان بدونی که خاله چقدر دوسِت داره  چون وقتایی که ناراحت میشی و گریه میکنی میای تو بغل من و میدونی خاله تنها کسیه که هیچ وقت بهت نه نمیگه چون وقتی چیزی میخوای و نا امید میشی میای سراغ من..مامانی گاهی سرزنشم...
3 بهمن 1393
1